پس از رحلت جانسوز پير بزرگ حضرت شاه نوراني (ق) حضرت سيد عليشاه به جانشيني پدر رسيدند، معظم له مردي وارع، متين ، خوش برخورد، گشاده رو، مهربان، مهمان نواز و بسيار متواضع بودند.
حضرت شيخ عليشاه هاشمي (ق) بعد از وفات پدر نامدارشان مدتي مدتي در زنبيل اقامت گزيد و به ارشاد خلق الله مشغول بود . ولي به علت ابتلاء به يك بيماري خطرناك، مجبور شدند در شهرستانهاي مهاباد و بوكان به سر ببرند. تا آخرالامر در 22/11/1359 هجري شمسي در شهر بوكان به علت بيماري صعب العلاج؛ دار فاني را وداع گفته و به جرگه ارواح مقدس نياكان خود پيوستند و جنازه مطهرش را طبق سنت خانوادگي در آرامگاه پيران زنبيل به خاك سپردند.
خبر وفات ايشان به سرعت در تمام شهر بوكان و حومه پيچيد و پس از چندي مردم از هر سو به طرف بيمارستان و منزل حضرت عليشاه (ق) سرازير شدند
امام جمعه شهرستان بوكان پس از مطلع شدن از وفات آن حضرت چند روز در بوكان عزاي عمومي اعلام كردند. در شهر غوغايي بود ، مردم نجيب كرد در غم از دست دادن پير طريقت خود ناله ها سر مي دادند دهها هزار نفر از شهرهاي مختلف با دلي پر از اندوه و مويه كنان پيكر مطهر پير فقيدشان را بر دوش مي كشيدند .از بوكان تا كل تپه مردم با پاي پياده جنازه را تشييع نمودند. آز آنجا به بعد به ديلل خاكي بودن جاده و بر اثر بارش برف، مشكلات عبور و مرور وسايط نقليه دهها برابر گرديده و همگي در گل و لاي فرورفته بودند . ناچاراً پيكر پاك حضرت شيخ را به مسجد روستاي قهرآباد منتقل نمودند تا بالاخره پس از تلاش بي وقفه مردم خداجوي و بايامانپيكر پاك حضرت عليشاه (ق) در آرامگاه خانوادگي به خاك سپردند. روح پاكش با نبي اكرم (ص) محشور باد.
مسئله وفات حضرت عليشاه و بيماريشان را خود حضرت پيش بيني كرده و قبل از روشن شدن بيماري كه در آن زمان ميبايست در مجهز ترين بيمارستانهاي سرطانتشخيص داده مي شد ايشان فرموند بدانيد كه من سرطان دارم. و قبل از پايان سال از دنيا خواهم رفتو شما بعد از فوت من در زمستان امسال هنگام انتقال جنازهام دچار مشكل بزرگي خواهيد شد كه انشاء الله به گشايشي بدل ميشود كه متأسفانه در زمستان همان سال ايشان دار فاني را وداع و دعوت حق را لبيك گفتند.
پس از فوت جانشور حضرت عليشاه هاشمي (ق) تا سال 1366 (هجري شمسي) زنبيل كاملاً متروك و تدريجاًبه ويرانهاي تبديل شده بود.
اعضاي خانواده و گروههاي زائري كه هرچندگاه براي زيارت مراقد پيران زنبيل به آنجا ميآمدند با مشاهده آن وضع اسفناك ، و مقايسه ان با آن زنبيل معطر سابق ، آن دانشگاه ابر آگاهي و مركز طريقت اشك از چشمانشان جاري و محزون ميگشتند.
در آن زمان به دليل جنگ، جو سياسي، ترس، وحشت و نا امني كه بر منطقه كردستان حاكم شده بود،در آن نا اميدي بي پايان ، نوري و درخششي قدي علم شد و كمر مردانگي وهمت بست و آهنگ حركت كردو با عزمي راسخ و ارادهاي پولادين شروع به ترميم خرابيها و آباداني دوباره آن مكان مقدس نمود. اين شخصيت كسي جز حضرت حاج سيدالشيخ انور هاشمي ايدهم الله تعالي نبود.
وي براي نجات زنبيل و خانقاه آن از بذل مال و جان فرزندان خود دريغ نكرد و با فروش طلاهاي همسر وفادار ، دختران و عروسان خود به آباداني و مرت خرابيها آن همت گماشت. در اين ميان اعضاي ديگر خانواده چون : جناب حاج سيدالشيخ جميل هاشمي(دامه عمره) و جناب حاج سيد عمر هاشمي (طال عمره) نيز از روي غيرت كمر همت راست نموده و به ياري شتافتند.
حضرت حاج سيد جميل (دامه عمره) و جناب حاج سيد عمر (طال عمره) ساختمان مرقد نياكان خود را برافراشته و تعميرات اساسي نمودند.
سپس حضرت حاج شيخ انور هاشمي (دامه عمره) نيز گنبدي زيبا، زينت بخش فرق آرامگاه نمود و همچنين ساختمان خانقاه، ديوارهاي مربوط به محوطه ساختمان جديد سكونت خود و سرويس بهداشتي عمومي و حوض هاي داخل صحن را با رنج ، مشقت و محروميت فراوان به عهده خود گرفته و در اجراي چنين برنامه عظيمي هرگز از كسي از مريدان و منسوبين نشنيد كه دست ياري و مساعدت مالي را به سوي كسي دراز كن و چيزي طلب نمايد. در سالهاي بعد حضرت شيخ انور هاشمي(ق) با ساخت مسجدي و مزين نمودن آن با نام مسجد حضرت خديجه كبري(س) زنبيل را از پيش مجهزتر نمودند. حضرت پير (ق) در صحبتهايي كه ايراد ميفرمايند همواره اشاره به آن دارند در اولين وقت ممكن اقدام به تأسيس مدرسه تعليم علوم ديني در زنبيل مينمايم. البته در كنار كارهاي عمراني حضرت پير همراه با برپاداشتن نماز جمعه در زنبيل سيل مشتاقان را به سمت اين مكان عرفاني ميكشانند و در صورت عدم حضور ايشان، ماموستا ملاسيد گل اقدام به برپايي نماز جمعه مينمايند كه اين خود اهميت به رعايت فرايض ديني و همچنين قانونمند بودند زنبيل حكايت دارد.